شکم صوفيي را زبون کرد و فرج

شاعر : سعدي

دو دينار بر هر دوان کرد خرجشکم صوفيي را زبون کرد و فرج
چه کردي بدين هر دو دينار؟ گفتيکي گفتش از دوستان در نهفت
به ديگر، شکم را کشيدم سماطبه ديناري از پشت راندم نشاط
که اين همچنان پر نشد وان تهيفرومايگي کردم وابلهي
چو ديرت به دست اوفتد خوش خوريغذا گر لطيف است و گر سرسري
که خوابش به قهر آورد در کمندسر آنگه به بالين نهد هوشمند
چو ميدان نبيني نگهدار گويمجال سخن تا نيابي مگوي
نه ديوانه‌اي تيغ بر خود مزنوز اندازه بيرون، مرو پيش زن
به رغبت بود خون خود ريختنبه بي رغبتي شهوت انگيختن
شکم پر نخواهد شد الا به خاکبرو اندروني بدست آر پاک